يکشنبه ؛ 11 آبان 1404

«کوه‌ها را جابه‌جا کن» | پیوند اقتصاد، سیاست و مذهب در پروژه خاورمیانه جدید

گزارش‌ها نشان می‌دهد کوشنر نقشی محوری در طراحی و پیشبرد نشست شرم‌الشیخ داشته و مسیر خود را نه از طریق دیپلماسی رسمی، بلکه از رهگذر شبکه‌های شخصی و تجاری‌اش با شاهزادگان و حاکمان عرب پیش برده است. از این رو، می‌توان این نشست در اتریش را نیز بخشی از نقشه بزرگ‌تر او برای بازطراحی خاورمیانه تلقی کرد؛ پروژه‌ای که هدف نهایی آن ایجاد نوعی نظم جدید در منطقه است.
کد خبر : 20434

تبیین:

مطابق گزارش وب‌سایت Profile اتریش، نشستی چهارروزه با عنوان «کوه‌ها را جابه‌جا کن» در شهر زِفِلد (Seefeld) از ایالت تِی‌رول برگزار شده است. در این نشست غیرعلنی، حدود ۸۰ شخصیت برجسته از حوزه‌های گوناگون حضور داشتند و موضوعاتی چون هوش مصنوعی، اقتصاد اروپا و آینده خاورمیانه در دستور کار قرار گرفته بود.

از میان شرکت‌کنندگان می‌توان به شماری از شاهزادگان عرب، میلیاردرها، مدیران ارشد شرکت‌های فناوری، وزیر دفاع یونان و مدیرعامل پیشین گوگل اشاره کرد. با این حال، حضور دو چهره خاص موجب شد که این نشست از قالب صرفاً اقتصادی و تجاری فراتر رود و ابعاد سیاسی آشکارتری پیدا کند: یکی محمد شیمشک، وزیر دارایی ترکیه و دیگری اونر نتانیاهو، فرزند نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی.

این گردهمایی به میزبانی سباستین کورتس، صدراعظم پیشین اتریش، و کارل تئودور تسو گوتنبرگ، وزیر دفاع پیشین آلمان، برگزار شده است. بر اساس گزارش‌ها، انگیزه اصلی کورتس از برپایی چنین مجمعی را می‌توان تا حد زیادی در منافع اقتصادی و ارتباطات شخصی او در خاورمیانه جست‌وجو کرد. کورتس در سال‌های اخیر درگیر پروژه‌های اقتصادی متعددی در منطقه بوده و از جمله چهره‌هایی است که تلاش می‌کند میان کشورهای عربی و اسرائیل پیوندهای تازه‌ای برقرار کند. او همچنین عضو شورای مشورتی مؤسسه صلح ابراهیم است؛ نهادی که توسط جَرد کوشنر، داماد دونالد ترامپ، تأسیس شده است.

گزارش‌ها نشان می‌دهد کوشنر نقشی محوری در طراحی و پیشبرد نشست شرم‌الشیخ داشته و مسیر خود را نه از طریق دیپلماسی رسمی، بلکه از رهگذر شبکه‌های شخصی و تجاری‌اش با شاهزادگان و حاکمان عرب پیش برده است. از این رو، می‌توان این نشست در اتریش را نیز بخشی از نقشه بزرگ‌تر او برای بازطراحی خاورمیانه تلقی کرد؛ پروژه‌ای که هدف نهایی آن ایجاد نوعی نظم جدید در منطقه است.

به دلیل امضای توافق‌نامه‌ای محرمانه میان شرکت‌کنندگان، اطلاعات موجود از این نشست بسیار اندک است. با این حال، تحلیلگران بر این باورند که چنین نشست‌ها و همکاری‌های پنهانی می‌تواند در آینده سیاسی منطقه نقشی تعیین‌کننده ایفا کند. برخی کارشناسان نیز معتقدند که بخشی از این تحرکات در راستای ایجاد هماهنگی میان غرب، کشورهای عربی و ترکیه علیه جمهوری اسلامی ایران صورت می‌گیرد.

در کنار این تحلیل‌های سیاسی، برخی تفاسیر ماهیتی دینی و آخرالزمانی به این تحرکات داده‌اند. این تفسیرها به‌ویژه از سوی جریان‌های اِوَنجلیست مسیحی و یهودیان راست‌گرا مطرح می‌شود و ریشه در مزمور ۸۳ از مزامیر داوود دارد. در این مزمور، فردی به نام «آساف» از خداوند چنین می‌خواهد:

«خدایا، خاموش منشین، زیرا دشمنانت غوغا می‌کنند و آنان که از تو نفرت دارند، سر برافراشته‌اند. علیه قوم تو حیله می‌چینند و مشورت می‌کنند تا نام اسرائیل دیگر یاد نشود».

بر اساس این خوانش، محور مقاومت به رهبری ایران همان قبایل باستانی دشمن اسرائیل تلقی می‌شود که اکنون در قالبی مدرن دوباره در برابر او صف‌آرایی کرده‌اند. از این منظر، اتحاد جدید میان برخی کشورهای عربی، اسرائیل و غرب تلاشی است برای تحقق وعده الهی و مقابله با دشمنان قوم اسرائیل. چنین برداشتی هرچند از منظر دینی و ایدئولوژیک تندروانه به نظر می‌رسد، اما در فضای سیاسی کنونی منطقه نمی‌توان از تأثیر این جهان‌بینی مذهبی در تصمیم‌سازی‌های سیاسی چشم پوشید.

روابط پنهان و غیررسمی میان برخی کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی، چهره‌ای تازه از سیاست عمل‌گرایی ابزاری در خاورمیانه را آشکار کرده است. بسیاری از دولت‌های عربی که زمانی خود را مدافع آرمان فلسطین معرفی می‌کردند، اکنون در سایه توافق‌های امنیتی، فناوری و اقتصادی، به‌تدریج به بخشی از شبکه همکاری‌های اسرائیل و غرب بدل شده‌اند. روندی که از امارات و بحرین آغاز شد، اکنون در سطوح غیررسمی در عربستان سعودی، مصر و حتی اردن نیز ادامه دارد. این کشورها در ظاهر بر موضع سنتی خود نسبت به «حق ملت فلسطین» تأکید دارند، اما در عمل با عادی‌سازی روابط، سرمایه‌گذاری مشترک در پروژه‌های انرژی و مشارکت اطلاعاتی، به تثبیت موقعیت ژئوپلیتیکی اسرائیل در قلب منطقه کمک کرده‌اند.

از منظر راهبردی، این چرخش را می‌توان نوعی معامله بزرگ برای بقا و امنیت در نظم آمریکایی-صهیونیستی دانست؛ نظمی که با وعده «ثبات» و «پیشرفت» اقتصادی، عملاً هویت سیاسی جهان عرب را در جهت منافع تل‌آویو بازتعریف می‌کند. در همین مسیر، ترکیه نیز که زمانی با لفاظی‌های اردوغان در پی کسب عنوان «مدافع قدس» بود، به شکلی دوگانه و تاکتیکی به همان محور نزدیک شده است

آنکارا در ظاهر روابط خود با اسرائیل را در چارچوب دیپلماسی متوازن توضیح می‌دهد، اما در واقع میان بازارهای خلیج‌فارس، تل‌آویو و نهادهای غربی نوعی شبکه همکاری امنیتی و مالی چندلایه شکل داده است.

ترکیه از مسیر تجارت انرژی، تبادل فناوری‌های نظارتی و همکاری در پروژه‌های زیرساختی، جایگاه خود را به‌عنوان حلقه واسط میان اعراب و اسرائیل تثبیت می‌کند. این روند به‌ویژه پس از جنگ غزه و نشست‌های پشت‌پرده‌ای چون شرم‌الشیخ و زِفِلد، چهره واقعی سیاست ترکیه را آشکارتر ساخت: ترکیه دیگر نه بازیگر مدعی رهبری امت اسلامی، بلکه شریک خاموش نظمی است که فلسطین را قربانی منافع اقتصادی و جاه‌طلبی ژئوپلیتیکی کرده است.

در نتیجه، خیانت به آرمان فلسطین نه از درون دشمنان آشکار، بلکه از مسیر متحدان سابق و به‌ظاهر مسلمان آن تحقق یافته است؛ خیانتی آرام، برنامه‌ریزی‌شده و در پوشش زبان توسعه و ثبات منطقه‌ای.

منبع: الوقت

ارسال نظرات